آیه های عاشقی
کس نمی داند زمن جز اندکی
وزهزاران جرم و بد فعلی یکی
من همی آن دانم و ستار من
جرمها و زشتی کردار من
هر چه کردم جمله نا کرده گرفت
طاعت ناورده آورده گرفت
نام من در نامه ی پا کان نوشت
دوز خی بودم ببخشیدم بهشت
عفو کرد ان جملگی جرم و گناه
شد سفید آن نامه و روی سیاه
آه کردم چون رسن شد آه من
گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زفت و فر به و گلگون شدم
در بن چاهی همی بودم نگون
در دو عالم هم نمی گنجم کنون
ناگهان کردی مرا از غم جدا
افرینها بر تو بادا ای خدا
گر سر هر موی من گردد زبان
شکر های تو نیاید در بیان
تو در جان منی من غم ندارم
تو ایمان منی من کم ندارم
اگر درمان تویی دردم فزون باد
وگر عشقی تو سهم من جنون باد
تویی تنها تویی تو علت من
تو بخشاینده ی بی منت من
صدایم کن صدای تو ترانست
کلامت ایه هایی عاشقانست
تو را من سجده سجده می پرستم
که سر بر خاک بر زانو نشستم
مولانا 
:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 86
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28